جامعهشناسی عدم مطالبه گری و استمرار محرومیتها در سیستان و بلوچستان/ علل تفاوت در توجه دولت به مطالبات مردم چیست؟

اس.بی پرس ـ مجتبی جهانتیغ: سایهای از یک تمساح در تهران بسیاری از ارگانها را بسیج کرده اما بدن غرق خون کودکان و تمساحهای گرسنه ساکن هوتگها دشتیاری بلوچستان نتوانسته حتی در بعد محلی بسیجی راه بیندازد. فکر اینکه حوادث هولناک قطع عضو کودکان دشتیاری، در پایتخت اتفاق بیفتد و احدی از مسئولان ارشد کشوری اظهارنظری نکند قابلتصور نیست.
قابلتصور نیست که هرسال این وقایع دلخراش در تهران اتفاق بیفتد و چند شرکت پیمانکار آب بگویند تا بدهی تصفیه نشود از آب خبری نیست. تمساح اطراف تهران بگردد و اداره محیطزیست اقدامی نکند. قابلتصور نیست که آب صدها هزار نفر در تهران برای ماهها در تابستان قطع شود و آب از آب تکان نخورد.
اینکه تقدیر مکان تولد و زندگی شما دو کیفیت زندگی و سرنوشت تا این حد متفاوت در یک کشور رغم بزند گویاترین گواه شدن عقبماندگی در عدالت و نیز اولویت عدالت در تحقق ارزشها است.
درباره چرایی تفاوت کنش مردم تهران با مردم بلوچستان و تفاوت واکنش حکومت و رسانه به وجود تمساح باید پرسید و برای آن چاره کرد. در جایی فقط یک سایه و گمان است در جای دیگر کابوس واقعی کودکان و خانوادههای تشنه و محروم از آب اما واکنش این کجا و آن کجا.
اینکه در تهران برای این مسئله ارگانها بسیج میشود و مطالبات عمومی مردم سروصدا میشود و در بلوچستان سروصدا نمیشود، یکی از علل اصلی، علل جامعهشناختی و تفاوت بافت و طبقات اجتماعی است.
این مسئله که ردپای تمساح در پارک چیتگر برای طبقه متوسط شهری رخداده و یک مسئله است، اما پیکری در بافتی متفاوت رخداده. حوادث تمساحها در بلوچستان در محیط و بافت روستایی با بافت قدیم و کهنی که به سازگاری با کمآبیها هم رسیده، مانند احداث و استفاده از هوتگها که نشانه سازگاری است، حل مسئله از طریق هوتگ است، چون اقلیم منطقه ازنظر منابع ناپایدار است، با همه خطرات و مسائلی که وجود دارد که نشانه تفاوت روحیه فکری و بافت اجتماعیای که وجود دارد.
اینجا با فرد آگاه و مطالبه گر به حقوق شهروندی و حقوحقوق مشابه تهران مواجهه نیستیم والا اینهمه سال بیآبی میکشند ولی به دلیل محرومیت زیرساختی و چندبعدی و عمیق مانند آموزش و اقتصادی بهویژه نسلهای قدیمیتر در حالت انزوای اجتماعی زندگی کردند و آگاهی به حقوق کمتر اتفاق افتاده و خودآگاهی طبقاتی کمتر است و توان مطالبه گری کمتری هم ازنظر امکانات دارند. امکاناتی مانند وجود دائمی و استقرار رسانهها. لذا به نظم و سازگاری رنجآوری در این منطقه با همه کمبودها رسیدهاند.
البته طی این سالها نسلهای جدیدتر و طبقه تحصیلکرده در این مناطق بهتدریج به کمک فضای مجازی و همکاری با رسانهها فعالتر شده است وگرنه بافت سنتی شاید هزار سال است با این مسائل زندگی میکند. چراکه شرایط و منابع منطقه ناپایدار است. سیلهایی که موسمی میآید، توفانهای موسمی سالهاست که وجود دارد. رودخانهها فصلی است. رودخانههای اصلی فصلی است و هیچچیز دائمی ندارند. مردم بهر صورت زندگی با کمآبی را بلد شدند. تفکرات مذهبی چون تقدیرگرایی هم اینجا قوی است. اینها باعث شده کنشهایی که جامعه محلی با این مسائل دارد، متفاوت با جامعه شهری و پایتختنشین باشد. در این مسائل تفاوت جامعهشناختی وجود دارد که کنش این دو منطقه باهم متفاوت است.
در باب نمونه در نابرابری در توجه و رسیدگی از سوی دولت آبان ماه یکی از بچهها در هوتگ فوت کرد و این واقعه همزمان باروزی بود که رئیسجمهور طرح گوارا سازی آب تهران را افتتاح کرد. وزیر یعنی آقای اردکانیان از بودجه حدود 19 هزارمیلیاردی برای این امر خبر دادند. این نیز ریشه در نابرابری سیاسی و طبقاتی دارد. طبقه متوسط پایتختنشین رسیدگی و توجه و بودجه بیشتری جذب میکند تا طبقه فرودست روستایی دور از مرکز و ساکن مناطق مرزی کشور. رسیدگی و توجه نیز از الگوی مرکز پیرامون اقتصادی پیروی میکند. راضی سازی طبقات مؤثر سیاسی مانند طبقه متوسط تهران مقدم بر راضی سازی طبقات کمتر مؤثر سیاسی است. حق شهروندی تخت شعاع جایگاه طبقاتی و نفوذ و تأثیر سیاسی قرار میگیرد.
گو اینکه دولت فعلی یکی از بالاترین رأیها را از بلوچستان کسب کرد. بههرحال اینگونه مسائل نشان میدهد پروژه راضی سازی جمعیتهایی که در زمان انتخابات حامی جریان سیاسی خودشان هستند و فواید سیاسی برای آنها دارند، مقدم بر رسیدگی به مردم روستایی این مناطق است. بالاخره اینکه کلانشهری را راضی کنید با تمام شورشهایی که از سال 88 به بعد در تهران و کلانشهرها رخداده، ارجح است بر اینکه به بافت روستایی رسیدگی شود. آنهم جایی که هیچگاه اعتراض خیابانی نداشته. وقتی میبینند یک منطقه با بافت روستایی هزار سال است با محرومیت خوکرده، محرومیت همصدایی ندارد و نگاه امنیتی هم بر آن چنبره زده است و وقتی صدایی از این منطقه بلند شود حواسش به آن قسمت جمع میشود، دیگر لزومی به رسیدگی به مشکلاتشان وجود ندارد!
مسئله مهم دیگر در کنار وجود طبقه متوسط جامعه مدنی فعال در تهران است. در کلانشهرها انبوهی کنشگر اعم از رسانههای ملی و محلی، روزنامهنگار، سیاسیون، استاد دانشگاه، فعال اقتصادی و...هستند و جامعه مدنی فعال و منتقد و پایش گر دارد؛ که در سیستان و بلوچستان بسیار اندک هستند. ولی اگر همین اندک هم بخواهند از لاک محافظهکاری خارج شوند به دلیل نکاه و سیطره نگاه امنیتی و شرایط مرزی فعالیت انتقادی و مطالبه گری و اعتراضی ظهور سریع برجسته و نهادهای امنیتی دقت میکنند و شاید آنها را توجیه هم کنند.
در توجه و رسیدگی به طبقات فرودست و مناطق محروم این نابرابری سیاستی برای ما بهوضوح روشن است. چون دو جامعه متفاوت طرف حساب حکومت است؛ یعنی یک طبقه متوسطی که آگاه به حقوحقوق خود است و دیگری جامعه روستایی است، با محافظهکاری خاص خود؛ از مذهب تا فرهنگ بالا و پایینی که وجود دارد. البته در نبود رسانهها مطالبات خود را چهره به چهره پیکری کنند و اعتراض داشته باشند ولی چون رسانهای صدایی آنها نیست و نیز اعتراض و مطالبات آنها مورد بیتوجهی مدیران محلی قرار میگیرد؛ یعنی چون میدانند اعتراض و مطالبه گری فایدهای ندارد سرخورده هستند. وقتی پای درد دل آنها بنشینی به بسیار از اعمال و قصور و کمبودها و محرومیتها اعتراض دارند یعنی آنها را بهعنوان حقوحقوق خود میشناسند و مطالبه میکنند و آگاه هستند ولی توان چانهزنی و تأثیر بر مسئولین محلی و ملی را ندارند و اعتراض آنها راه بجایی نمیبرد. کما اینکه فقر و محرومیت زندگی سخت باعث شده که عمده وقت و انرژی صرف کسب حداقلها در شبانهروز زندگی شود و فرصت پیگیری مسائل را سلب میکند.
روابط مدیران با مردم در مناطق محروم تداعی اربابورعیتی است. مدیران روابط عمومی استان ما هنوز آنچنان به خبرنگاران جواب نمیدهند چه برسد به خود مدیران. این روابط اربابورعیتی است و هیچ نسبتی با پاسخگویی ندارند و حتی وجدان و انقلابی گری ندارند. این بحثها که مسئولان خادم ملت هستند و ملت ولینعمت، در اینجا وجود ندارد.
طبقه مدیران کاملاً طبقه ممتاز هستند، هم ازنظر فیزیک و هم از جهت معاشرتی ایزوله هستند. در انبوهی از امتیازات و رانتها محصورند و روابط بسیار خوبی با رسانههای منطقه بهویژه رسانههای رسمی دارند چون اینجا طبقه متوسط صنعتی و تولیدی ندارد. آگهیها را از رسانهها میگیرند و رسانهها هم نمیتوانند تنها حامی مالی خود را با نقد و انتقاد قطع کنند.
باوجوداین، فضای محافظهکاری منطقه تشدید میشود، درحالیکه در شهرهای بزرگ ما طبقه متوسط صنعتی و تولیدی داریم و همه برخلاف بلوچستان و سیستان که طبقه متوسط کارمندی و همه نانخور و وابسته دولت هستند که باعث محافظهکاری میشود، در این شهرهای بزرگ چنین نیست. بالاخره اگر دلار گران شود صدای آنها درمیآید که نهادهای تولیدی ما گران شده و از طریق رسانهها تحتفشار میگذارند ولی این مسائل در سیستان و بلوچستان نیست. چون صنعتی ندارند، طبقه متوسط صنعتی هم ندارد. طبقه متوسط کارمندی است و محافظهکار شدید هستند و ذینفع بسیاری از این تحولات؛ یعنی تورم، گرانی املاک، بورس، وام هم راحت دسترسی دارند، درحالیکه مردم عادی بهویژه روستایی استان چنین نیستند.
سیستان و بلوچستان تنها استانی است که نرخ جمعیت روستایی آن بیشتر از شهرنشین است و از سیستم بانکی استفاده نمیکنند که بتوانند سطح زندگی خود را ارتقا دهند و از روستاهای محروم خارج شوند، به دلیل زیرساختهای اقتصادی ضعیف مانند جاده، بازار بزرگ و فقر اقتصادی، نمیتوانند روی آموزش و تحصیل بچههای خود سرمایهگذاری کنند. در تله فقری گیرکردهاند. این چالههای وحشتناک امثال همین مسئله هوتگ و گاندوها آن روی سکه محرومیتهای عدالت اجتماعی و عدم دسترسی به آموزش و تحصیل و سلامت و... است. لذا با بهبود زیرساختهای اساسی چون جاده و آموزش و سلامت و وضعیت درآمدی قدرت مطالبه گری مردم و پایش و رصد مدیران و نقادی و احقاق حقوق آنها نیز بالاتر میرود. لذا نقش رسانهها و بهویژه رسانههای متعهد به آرمانهای انقلاب در رأس آن عدالت اجتماعی در پر کردن این خلأ و در نبود شرایط جامعهشناختی و طبقاتی و امکانات و زیرساختها و بسترهای مطالبه گری و رصد و نقادی و احقاق حق بسیار حیاتی و پررنگ و کلیدی است.
انتهای پیام/#
منبع : sbpress.ir