ثبتاحوال بیشناسنامههای سیستان و بلوچستان در روز ثبتاحوال

اس.بی پرس: سوم دیماه به نام روز ثبتاحوال نامگذاری شده است. این اسم شاید برای بسیاری از ما اهمیتی نداشته باشد اما در سیستان و بلوچستان یکی از بزرگترین رؤیاها و شاید کابوسهای مردمان بیشناسنامه است. مردمانی که آرزو دارند درس بخوانند اما به خاطر نداشتن شناسنامه از تحصیل محروماند؛ مرگ را به رفتن بیمارستان ترجیح میدهند چون شناسنامه ندارند؛ شناسنامه نمیتوانند بگیرد چون باید از هفتخوان رستم بگذرند.
عرفان ناامید از ادامه تحصیل هرروز کیلومترها راه میرود تا درس بخواند
عرفان را در بازدید از روستاهای نزدیک به خاک سفید (شهرستان هیرمند) ملاقات کردم. نوجوان بلوچی که بسیار زیبا بود و از چهرهاش نور، معصومیت و امید میبارید. سرش را از ته تراشیده بود و یک لباس خوشرنگ بلوچی به تن کرده بود.
تا فهمید من خبرنگار هستم آمد و از مشکلات تحصیلش گفت: مدرسه ما خاک سفید است. از وقتیکه بنزین گران شده، کرایه ماشین هم زیاد شده و من مجبورم پیادهبرم.
پرسیدم: هرروز چند کیلومتر پیادهروی میکنی تا به مدرسه برسی؟
گفت: هرروز هفت کیلومتر. ساعت 6 صبح حرکت میکنم که بهموقع به کلاسم برسم.
من که از درون آشفتهحال بودم (بابت رنجی که مردم غیور سیستان و بلوچستان برای تمام نیازهای اولیه خود باید متحمل شوند) خواستم به عرفان امید بیشتری بدهم، گفتم: عیبی نداره ... همه این سختیها به دکتر، مهندس یا معلم شدنت میارزت.
چند لحظه برق خاصی در چشمانش آمد؛ اما خواهر بزرگترش نگذاشت بیشتر از این خوش باشیم و گفت: اون که نمی تونه از این شغل ها داشته باشه.
نگاهش کردم، با ترشرویی پرسیدم: چرا؟ عرفان که اینهمه زحمت داره میکشه، درسش هم خیلی خوبه و میتونه دکتر، مهندس یا معلم بشه.
پوزخندی زد و گفت: ماها که شناسنامه نداریم بخوایم باهاش ادامه تحصیل بدیم یا کنکور شرکت کنیم.
هنوز چهره عرفان که بهسرعت تمام آن امید از صورتش محو شد در خاطرم مانده. حال عجیبی داشت. نمیدانست باید به جبر این روزگار تن دهد یا به امید آینده هرروز صبح از خواب بیدار شود و 7 کیلومتر را برای دانشآموزی پیاده برود و بیاید.
حال عرفان را ثبت کردم تا روزی آن را برای مخاطبانم روایت کنم.
عایشه شهروند ایرانی که به خاطر نداشتن شناسنامه از یارانه هم محروم است
عایشه مثل خیلی از ساکنان فقیر مرزنشین سیستان بااینکه شدیداً به کمک نیاز داشت وقتی جمع ما را دید جلو آمد و از ما خواست تا کاری برایش جور کنیم؛ کاری مثل سوزندوزی، خمک دوزی یا سکه دوزی.
گفت: فقط اول کار پیشپرداخت داشته باشند که بتوانم برای بچههایم نان تهیه کنم؛ ما شناسنامه نداریم و یارانه نمیگیریم و بیش از این نمیتوانم نان قرض کنم.
پرسیدم: یعنی شما از این یارانه هم محروم هستید.
گفت: بله. کاری هم نداریم انجام بدیم. اینجا سالهاست خشکسالی بوده، مرز هم دیوار کشیدند و شوهرم دیگر نمیتواند جنس بیاورد و بفروشد. شناسنامه هم نداریم که یارانه بگیریم.
بله آدمهایی در همین حوالی سیستان و بلوچستان هستند که بهحساب نمیآیند. نه تولدشان و نه مرگشان. نه از آموزش و تحصیل میتوانند بهره ببرند و نه از یارانههای دولتی و سهام عدالت. برای این آدمها که مثل بقیه نفس میکشند، ابتداییترین حقوق آرزو به شمار میرود. سیستان و بلوچستان بیشترین بیشناسنامههای کشور ایران را در خود دارد. بر اساس آمار غیررسمی چیزی حدود 100 هزار نفر هستند.
روایت حامد هادیان را دراینباره ببینید تا در روز ثبتاحوال، احوال بیشناسنامههای سیستان و بلوچستان بهتر در ذهنتان ثبت شود:
|
منبع : sbpress.ir